17 ماهگی گلم
سلام نی نی قشنگممممممممممممممممممم گل قشنگم ببخشید بازم تاخیر داشتم ١٧ ماهگیت مبارک الهی قربونت بشمممممممممممممممممم خدا رو شکر سرما خوردگیت خوب شده ! کلی پیشرفت کردی تا میگم پریناز میگی ب (بله ) تا چیزی بهت میدم میگی میس(مرسی)تشنه هستی میگی با (حالا ربط کلمه با با آب و نمیدونم ) ماس(ماست) سلا(سلام ) سالا(سالار اسم پسر عمه ات) دو دو (گوجه) ددا(غذا) و از همه قشنگتر عمو زنجیر باف که با هم میخونیم زودی با عکس میامممممممممممممممممممممممممم
مریضی
سلام نی نی قشنگم خوب دختر گلم بد از اون تجربه ی بد که داشتم هنوز کامل حل نشده بود که شما تب کردی چند روزی تب داشتی تا من رفتم دکتر و مشکلم حل شده بود فرداش هم مهمون داشتیم خانواده بابایی رو از ناهار دعوت کرده بودم البته ناهار همه خانوما بودیم و شب مردا اومدن من شب قبلش داشتم کارامو میکردم که دیدم توی خواب سرفه میکنی ای خدا اصلا باورم نمیشد وای مریض شده بودی صبح ساعت ١١ بیدار شدیم و من تند تند ناهار گذاشتم ولی مگه گذاشتی عزیز (مامان بابایی) اومد دیگه اون کارا رو کرد و شما همش گریه کردی استامینوفن با سرما خوردگی دادم ولی اثری نداشت خلاصه شما تا ٨ شب همش گریه کردی تا بابایی اومد لباس تنت کرد بردت دم در که زنگ زد گفت من پریناز و میبرم ...
من و یه تجربه بدددددددددددددددددددددددددد
عکسهای محرم پرینازم
اول از همه بگم که امسال من و شما پا به پای بابایی بودیم !!!! یه سری اتفاق ناراحت کننده افتاد که من و یکی از دوستام (خانم دوست بابایی ) با هم حرفمون شد حالا توی یه پست رمز دار تعریف میکنم . یه شب رفتیم خونه قبلیمون میدون ٩٣ تعزیه حضرت علی اکبر وای خیلی قشنگ بود مخصوصا اونجایی که یه بچه ٦ ماه رو حضرت علی اصغرش کرده بودن انقدر گریه کردم که نفسم نزدیک بود بند بیاد وای خدا جووووون واقعا سخته بریم سر عکس اینم از سقای من و بابایی اینجا با بابایی رفتیم نظام آباد یه جا درست کرده بودن از وقایع کربلا (عکساشو میزارم ) آخ نیگا اینجا چه نازههههههههههههههههههههههه ...
بدو بدو
سلام نی نی قشنگم بالاخره وقت آپ کردن وبت فرا رسید با کلی تاخیر ١٦ ماهگیت مبارک و حالا ما ٧ آبان اثاث کشی کردیم به منزل جدیدمون وای که پوستم کنده شد آخه یه دفعه خبر دادن که بله برون عمو امیرت هست حالا کی ١١آبان وای کلی کار داشتم از یه طرف کارای خونه از طرفی لباس و آرایشگاه و....... خلاصه به همه کارامون رسیدیم البته وقت نشد لباس بخریم همونایی که داشتیم و تنمون کردیم و رفتیم . خیلی خوش گذشت تا همین جا بسه دوباره میام
عکس آتلیه (یک سالگی)
عشقم خیلی وقته که عکسای قشنگتو نذاشتم اینم چند تا از عکسایی که رفتیم آتلیه برای تولدت گرفتیم یه دو تا دیگه هم هست که یکی خانوادگی هست و اون یکی رو بزرگش کردم با لباس زنبوری ...
سلامممممممممممممممممممممممم
سلام نی نی قشنگمممممممممممممممممممم ما اومدیم به زودی با کلی عکس و خبر میایممممممممممممممم دوستون دارممممممممممممممممممممممممممممممممممم
نویسنده :
مامان دخملی
18:26
بزودی
سلام نی نی قشنگم ما خونه پیدا کردیم و در حال جا بجایی هستیم زودی میام قول میدم همتون و دوست دارم مواظب خودتون و نی نی های نازتون باشین !!!!! ...