احوالات ما
سلام نی نی قشنگم
ببخشید بازم دیر اومدم
این چند وقته یه کم سرمون شلوغ بود
مهمونی و عروسی و سالگرد عقد من و بابایی بود
خوب اول از مهمونی شروع میکنم .عزیز (مامان بابا) عروس پاگشا کرده بود و من هم اصلا نرفتیم کمک جمعه بود
تولد بابایی هم بود البته اصلش 25 مهر هست ولی براش زودتر شناسنامه گرفتن ما هم کادو واسش پیراهن و شلوار گرفتیم . بعد بابایی هم واسه عروسی ما رو برد خرید و یه لباس خوشگل گرفت
خاله نازی (خاله مامان ) واست از ایتالیا یه کاپشن خوشگل اورد
دوشنبه هم رفتیم عروسی خیلی خوش گذشت .شما هم توی عروسی تا آهنگ میذاشتن کلی دست و پا میزدی
عروس اومد پیشت کلی واسش ذوق کردی و چون عروسی قاطی بود من و بابایی شما رو هی میذاشتیم پیش این و اون و میرفتیم وسط .
دیروز هم سالگرد ازدواج من و بابایی بود .28 شهریور سال 88 من و بابایی با هم عقد کردیم و دی همون سال رفتیم سر خونه و زندگیمون و 19 اسفند 89 هم عروسی گرفتیم.
بابایی دیشب ما رو برد رستوران و کادو هم واسم یه عطر گرفت با یه سبد گل ناز
من عاشق این بو هستم کادو بابایی هست
اینم سبد گلمون
اینم کاپشن