پریناز پریناز ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نی نی قشنگممممممممممم

یه پست عجیب

1393/2/4 1:21
نویسنده : مامان دخملی
414 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز میخوام یه پستی بزارم که شاید یه کم عجیب باشه

تا حالا شده از بچه داری خسته بشین و دلتون بخواد که فقط واسه ١ ساعت واسه خودتون باشین ؟

تو رو خدا رو راست جوابمو بدین !!!!

آره من کم اوردم تنهایی برام سخته تو رو خدا کمکم کنین

پریناز شبا خیلی دیر میخوابه میدونم خودم مقصر هستم آخه وقتی میبینم نمیخوابه میگم ولش کن بزار هر چه قدر دوست داره بیدار باشه الان سه شبه که ساعت ١٠ میبرمش که بخوابه تا ساعت ١٢ طول میکشه تا بخوابه چراغا خاموش هست هیچ صدایی نمیاد حتی همسری هم میاد میخوابه آخه خونمون ١ خوابه هست ولی بازم بیداره یه وقتا تا ٣ هم بیداره حالا فکر کنین من چه حالی میشم

اینم بگم که خیلی استرس دارم و یه کم هم عصبی نمیدونم چیکار کنم

حاضرم براش جونم و بدم ولی یه وقتا واقعا کم میارم چند وقت پیش داشتم پست هایی رو میخوندم که پریناز و حامله بودم خیلی گریه کردم انگار اون وقتا بیشتر از حالا دوسش داشتم یاد اون وقتا میوفتم که شیر میخورد نصفه شب توی اوج خواب بیدار میشدم وای خدا من چه بنده ی ناشکری هستم

دوستای خوبم کمکم کنین چیکار کنم اول از همه خودم و بعد هم واسه خوابیدن پریناز و غذا خوردنش خیلی غصه میخورممممممممممممممم

مرسی اگه کمکم کنین نگران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

جیران بخشنده
5 اردیبهشت 93 12:45
سلام من جیران هستم و 14 سالمه و مدتی با وب دختر نازتون آشنا شدم
خاله هدي
6 اردیبهشت 93 13:02
گلم برا منم پیش میاد همین پریشب به شوهرم میگفتم توروخدا پنج دقیقه یاسی رو ببر که صداشم نشنوم ،ما هم ادمیم خسته میشیم هر چند خود خدا میدونه ناشکر نیستیم ،شمارو نمیدونم شاغلی یا نه ولی من خانه دارم 24 ساعته مادرم سختتره به نظرم
مامان سارا
6 اردیبهشت 93 13:54
سلام عزیزم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟برای چی غصه میخوری.من و سارا هم دقیقا شرایط شما و یا شاید بدترش رو داشتیم.تا جایی که من به روانپزشک مراجعه کردم و گفت که افسردگی گرفتم.یه مدت برای خواب و اشتها به سارا شربت بکو اکتین دادم خیلی خوب بود بامشورت دکترش بهش بده شاید خوب باشه ایشالله همه چیز بر وفق مراد بشه.بووس غصه نخور دوست من
الهام مامان یسنا
10 اردیبهشت 93 16:46
سلام دوستم حق داری فکر نکن شما تنها اینجوری هستی من هم یه وقت هایی واقعا خسته میشم میدونی برای اینکه ما دائم با بچه ها وقتمون میگذره همیشه باید سر مریض شدن و غذا نخوردنشون کلی حرص بخوریم همین میشه که یه وقت هایی واقعا احساس میکنیم که دیگه تحمل نداریم. این طبیعیه. بابا ها کمتر کمک میکنن و این بیشتر ما رو ناراحت میکنه و خسته. خواب بعد از ظهرش رو کم کن بذار شب زودتر بخوابه برای غذا خوردنش که بعضی وقت ها بچه ها واقعا آدم رو کلافه میکنن یسنا هم تازگی خیلی حرص میده منم میبینم نمیخوره مجبور میشم بذارم یه کاری که دوست داره انجام بده منم یواشکی بهش غذا میدم مثلا آب بازی تو سینک آشپزخونه. یا بازی تو بالکن دیگه چاره ای نیست دوستم خیلی نباید خودت رو غصه بدی. این روز ها میگذره و با بزرگتر شدنش این مشکلات هم کمتر میشه. امیدوارم خیلی زود همه چیز بر وفق مرادتون پیش بره
سمیرا
14 اردیبهشت 93 1:41
وای منم کاملا بهت حق میدم پریروز به پیمان گفتم تورو خدا زنگ بزن مامانت بیاد یا مامان یک ساعت آنیسا رو ببره من صداشو نشنوم دارم خل میشم ما هم آدمیم عزیزم به آرامش احتیاج داریم این فسقلی های شلوغ م که امون آدم و میبرن . اصلا تعجبی نداره ولی این روزا هم میگذره خیالت راحت
مسی
22 اردیبهشت 93 10:42
راستش واسه منم خیلی پیش اومده ،چون منم هم تنهام و هم خیلی بچه ام مثل کوچولوی شما گاها ازیت می کنه. اما به عشق مادریت هرگز شک نکن عزیزم. هرگز