من اومدم دیگه

سلام نی نی قشنگم

دختر خوشگلم مامان و ببخش که انقدر دیر وبت و آپ کردم

خوب از روز سال تحویل بگم که بابایی قرار بود سرکار باشه و من براش یه سوپرایز بزرگ داشتم که بهش مرخصی دادن و سوپرایز من و خراب کردن حالا سوپرایز چی بود هیچی من میخواستم با شما سال تحویل بریم فرودگاه امسال اولین سالی بود که ما اصلا بدو بدو دم سال تحویل رو نداشتیم همه کارا رو انجام دادم و فقط نشستم و دعا کردم البته همراه با گریه اصلا دست خودم نبود شما هم میومدی و من و ماچ میکردی نزدیک سال تحویل من شما رو بغل کردم و کلی دعا واست کردم از ته قلبم واقعا مادر بودن حس عجیبی هست بابایی از در رفت بیرون و با دو تا پاکت اومد دو تا کارت پستال یکی برای شما و یکی برای من والبته عیدیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

بعد سال تحویل هم به چند نفری زنگ زدیم و بعدش رفتیم خونه مامان بابا

فرداش هم عزیز آش درست کرد و همه رفتیم اونجا و عصری رفتیم خونه مامانی

دیگه خونه بودیم بابایی مرخصی نداشت و مسافرت نرفتیم

عزیز اینا رفتن شمال و نهم برگشتن

سیزده بدر هم عین هر سال ما رفتیم خونه دایی مجید

حاج بابا حالش بد شد و شب بردنش بیمارستان آخه سکته کرده بود دلم براش خیلی سوخت

اینجاس که باید گفت سلامتی از پول و ثروت خیلی بهتره نزدیک ٥٠ میلیون خرج کردن بازم حالش خوب خوب نشد ١٢ روز توی ccu بستری بود و تازه دو روزه اومده خونه .....

دیگه

شما خیلی خانم شدی خیلی خوب همه چی رو متوجه میشه فقط یه کم شیطون هستی

در کل

عاشقتم این زندگی با تو برام یه چیز دیگه هست که دارممممممممممممممممممممممم

(اصلا نمیذاری ازت عکس بگیرممممممممممممممممممم)