مامان مریض
سلام نی نی قشنگم مامانی بازم مریض شده دیروز بعد چند وقت یکی از دوستام اومده بود بهم سر بزنه که چشمتون روز بد نبینه بنده همش داخل دستشویی بودم بعدشم با بابایی رفتم دکتر سرم زدم حالم که خوب نشد هیچی بدترم شدم از ساعت ٣ تا ٧ بیدار بودم بابایی به خاطره ما نرفت سرکار خدا کنه واسش شر نشه الان هم منتظرم بابایی برامون ماست و نوشابه بیاره که با کته بخوریم که زودتر خوب بشم حالم بده ...
نویسنده :
مامان دخملی
13:23
اومدن بالاخره
سلام نی نی قشنگم سلام دوست جونا یکشنبه مهمونا بالاخره اومدن البته شام نه اگه شام میومدن بهتر بود ساعت یک ربع به ٩ اومدن تا ١٢.٣٠ با من که همه سر سنگین بودن منم محلشون نذاشتم همش با بابایی میخندیدیم ب بابایی بهشون عیدی داد بعدش گفت ببخشید کمه همش تقصیره مامانش بود دیگه همین
نویسنده :
مامان دخملی
16:38
کمک
سلام نی نی قشنگی امروز اومدم از مامانا کمک بگیرم که چیکار کنم شما وزن بگیری آخه هر دفعه که میرم سونو میگه وزنت کمه دکتر خودم میگه اشکالی نداره ولی من دوست ندارم شما ریز باشی حداقل ۳کیلو رو باشی دیگه ۱۵ فروردین که رفتم سونو گفت ۷۳۰ گرم هستی در حالی که باید در ۲۶ هفته ۸۰۰ تا ۸۵۰ باشه خیلی غصه میخورم چی بخورم چی کار کنم کمکم کنین اینم بگم دکترم گفت احتمال داره دیابت حاملگی بگیری خلاصه بگین چیکار کنم دخملم وزن بگیره دوستون دارم همتون و ...
نویسنده :
مامان دخملی
11:04
بدون عنوان
سلام نی نی قشنگم دخملم مامانی بدجوری حوصله اش سر میره بابایی هم هیچ کاری واسم نمیکنه به قول دوستم بزار دختری بدنیا بیاد همچین به پات میوفته یه روز که فرودگاهه یه روز هم آژانس وقتی هم که میاد میخوابه همش میگه بریم خونه مامانم من حوصله اونجا رو ندارم همش حرصم میدن فوضولی میکنن توی کارم کلافه میشم میرم اونجا همش فکر خودشون هستن انگار نه انگار من ۷ ماهم شده همش میگن کی ما رو دعوت میکنی حالا قراره یا فردا بیان یا یکشنبه البته شام نه خیلی عصبانی هستم به من که نگفتن به بابایی زنگ زدن شیطونه میگه اومدن حالشون و بگیرم ...
نویسنده :
مامان دخملی
20:11
15 سال گذشت
حاملگی
بدون عنوان
سلام نی نی قشنگم میخوام تموم اون نوشته های که ناراحت بودم نوشتم و رمز بزارم کسی دوست داشت بگه رمز میدم بهش
نویسنده :
مامان دخملی
0:27
تولد پرنیا گلی
سلام نی نی قشنگم امروز تولد پرنیا دختر عمه ات بود ولی متاسفانه نمیشه نه ببینیمش نه واسش تولد بگیریم آخه باباش نمیذاره بیچاره پرنیا امسال شد ٩ سالش و ٣ ساله مامانش تنهاشون گذاشته و رفته پیش خدا دلم واسشون میسوزه پرنیای عزیزم امیدوارم ١٢٠سال بشی و خواهر خوب و مهربونی واسه ارشیا باشی جیگرم خدایا هیچ بچه ای رو بی مادر نکن تولدت مبارک ناز من
نویسنده :
مامان دخملی
23:00
بدون عنوان
سلام نی نی قشنگم دخمل گلی ماشااله ماشااله خیلی شیطون شدی میشینم همش لگد میزنی میدونی بابایی اونقدر هم بد نیست منم همچین خوب نیستم مامانی من خیلی حساس هستم خیلی زیاد همش فکر میکنم بابایی داره دروغ میگه من یه مامانه شکاک هستم دست خودم هم نیست بخدا
نویسنده :
مامان دخملی
20:51